hamechi

hamechi

hamechi

hamechi

hamechi

چه زباست عشق به خدا
من عشقهای این دنیا را در شکست دیدم
خدایا می خواهم عاشق تو باشم
چرا که گفته اند عشق پایدار تویی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۱
رزیتا زارع
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۰۹:۵۶
رزیتا زارع
بچه ها اینو براتون میذارم چون فصل درساس و اینا خیلی مفیده
ارزو
ابتدا ارزو و امید پدیدار میشود سپس هدف ب وجود می اید اگر کسی ارزو یی نداشته باشد هدفی هم ندارد شما هر ارزویی میتوانید میتوانید داشته باشید ریزو درشت میخواهید استاد دانشگاه شوید معلم دکتر پرستار و همه میتوانید جزئ ارزوی شما باشد و ی عالمه ارزوی دیگر ک برخی شاید بچگانه ب نظر برسد . فقیری ممکن است ارزویش پولدار شدن باشد یا شخصی باغ و ویلایی بخواهد . یکی ممکن است ماشین مدل بالایی را در ذهنش بیاورد ودیگری برچسبهای رنگانگ از شکل های مختلف و یکی دیکر کتابهای هری پاتر ! ارزوی شما می تواند مثل یک راز نزد شما باقی بماند .
هدف
وقتی می خواهید ب هدفی برسید بالا ترین مرتبه ان را در نظر بگیرید. درسی ک از سنجاب می اموزید (سنجاب برای پریدن شاخه بالایی راهدف میگیرد تا ب راحتی روی شاخه پایینی بنشیند .)
انگیزه
فکر کردن ب هدف عزم را بیشتر میکند و انگیزه میدهد  .وقتی انگیزه باشد شور بیشتری برای کارو تمرین است .
ب افتخار معاون عزیزم ک این کتاب رو ب من معرفی کرد
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۰
رزیتا زارع
۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۲
رزیتا زارع

بزرگترین راز زندگی قانون کشش است .قانون کشش می گوید هر چیزی مشابه خودش را به سمت خود می کشد بنابر این وقتی در مورد چیزی فکر میکنید مشابه ان را به سوی خود جذب میکنید .

افکار ما خاصیت اهنربایی دارند .وقتی در حال فکر کردن هستید افکار خود را با فرکانسی خاص  به دنیا می فرستید و از انجا ک انها خاصیت اهنربایی دارند چیز هایی مشابه خود را برای شما به ارمغان می اورند هر چیزی که از منبعی خارج شود به منشا خود باز میگردد و این منشا شما هستید . شما مثل یک دکل مخابراتی انسانی هستید و با افکارتان فر کانس هایی را به کائنات ارسال میکنید  اگر میخواهید چیزی را در زندگیتان تعغیر دهید افکارتان را تعغیر دهید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۷
رزیتا زارع
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۰
رزیتا زارع
۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۵
رزیتا زارع

یکی از راز های زندگی همین است که به محض اینکهفکری خلاق به ذهنمان میرسد با ایمان تمام به ان توجه کنیم و فوری دست به کار شویم .

پس از ان روزی در سوپر مارکت چشمم به کتاب تبلیغات افتاد قبلا شاید میلیون ها بار ان کتاب را دیده بودم اما همیشه پشت صحنه بود وهیچ وقت توجه مرا جلب نکرده بود ان روز ناگهان بزرگ شده و درست جلوی چشمم قرار گرفته بود .فکر کردم :(اگر خواننده ها از کتاب من با خبر شوند حتما چهار صد هزار نفر پیدا خواهد شد که خواهان خریدن ان باشند .)بعداز شش هفته دیگر در  کالج هانتر نیویورک برای ششصد معلم سخنرانی کردم .پس از سخنرانی زنی به طرفم امد وگفت :(حرف هایت خیلی جالب بود دوست دارم اگر وقت داشته باشی با تو مصاحبه ای کنم ).وکارتش را به من داد . از قرار معلوم شغل او نویسندگی ازاد بود وداستانهایش را به همان کتاب تبلیغات میفروخت . یکدفعه از ان حالت شکو تردید به باور و اطمینان رسیدم .فکر کردم :(اره این حتما روش موثری خواهد بود.) عنوان کتاب من در کتاب تبلیغات به چاپ رسید و فروش کتابم شروع شد . نکته ای که دوست دارم به ان توجه کنید این است که این من بودم که تمام این اتفاقت را به طرف خودم هدایت میکردم یا به عبارتی انها را به خود جذب میکردم .حتی ان خانم نویسنده ازاد را . خلاصه کلام اینکه ان سال درامدم به سقف صد هزار دلار نرسید بلکه نودو دو هزارو سیصدو بیستو هفت دلار در اوردم اما خیال میکنید ناراحت شدم و با خود گفتم (نه بابا ....این که کار نکرد )نه .گفتم (واقعا حیرت انگیز است )همسرم به من گفت  ( اگر این روش با صد هزار دلار جواب میدهد گمان میکنی برای یک میلیون دلار هم جواب میدهد ؟)گفتم (نمیدانم به نظرم جواب بدهد بیا امتحان کنیم )اولین کتاب من از سری (سوپ جوجه برای روح )چاپ شد .انتشاراتی ام یک چک یک میلیون دلاری برای حق تالیف ان به اسم من صادر کرد ....این اولین باری بود که او چکی یک میلیون دلاری امضا میکرد وبرای همین یک صورت خندان هم کنار امضایش کشید . این تجربه شخصی من بود چون واقعا میخواستم این راز را امتحان کنم.وایا  واقعا کار میکند ؟جواب مثبت است .و از انروز به بعد هر روز زندگی من شاهدی بر کارایی این قانون است .

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۱
رزیتا زارع
نظر بدید تا بقیشو بزارم
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۳
رزیتا زارع

هر فکری که به ذهنتان خطور کند قابل دستیابی است .

جک کلنفید

اگاهی از راز روزگارمرا کاملا دگرگون کرد . پدرم مردی بسیار منفی گرا بود که اعتقاد داشت کسانی که پول دارند بقیه را چاپیده اند یا هر کسی که پول دارد حتما به طریقی سر دیگران را کلاه گذاشته است ودر نتیجه من با همان عقاید بزرگ شدم خیال میکردم که اگه پول داشته باشی ادم بدی هستی یا فقط ادمهای بد جنس پول دارند یا پول که علف هرز نیست که همینطوری سبز شود یا خیال میکنی من کی هستم .راکفلر. این اخری یکی از جملات مورد علاقه پدرم بود که مرتبا ان را به کار میبرد بنابر این من با این طرز تفکر بزرگ شدم . که زندگی واقعا مشکل است . درست بعد از دیدار با کلمنت استون بود که یکدفعه تمام افکارم تعغیر کرد و در پی ان زندگی ام دگرگون شد .وقتی با او کار میکردم روزی به من گفت خیلی خوب میخواهم همین الان هدفی برای خودت تعیین کنی. یک هدف خیلی بزرگ که دستیابی به ان عقل را از کله ات بپراند و بدان که تنها به دلیل انچه من به تو یاد دادم توانستی به این هدف بزرگ برسی. در ان موقع درامد من هشت هزار دلار بود بنابراین با خودم گفتم من می خواهم سالی صد هزار دلار درامد داشته باشم . حالا از کجا نمی دانستم واقعا نمی دانستم چطور میتوانم موفق شوم در ان موقع هیچ طرحی هم برایش نداشتم و اصلا حتی تصورش را هم نمی کردم که یک روزی بتوانم اینقدر پول در بیاورم .اما با خودم گفتم( من میخواهم اینرا به همه اعلام کنم که من این باور را دارم من طوری رفتار خواهم کرد که انگار این فکر واقعیت دارد )وهمین کاررا هم کردم یکی از چیزهایی که او به من یاد داد این بود که هر روز چشمهایم را ببندم و مجسم کنم به هدفم رسیده ام . برای خودم یک چک صد هزار دلاری درست کرده بودم و ان را به سقف اتاقم درست بالای تختم چسبانده بودم هر روز صبح که چشمم را باز می کردم اولین چیزی که میدیدم ان چک صد هزار دلاری بود به این ترتیب به من یاداوری میشد که دنبال چه هستم و هدفم چیست . چشمهایم را میبستم وتصور میکردم که اگر درامدم سالی صد هزار دلار بود چطوری زندگی میکردم ؟جالب اینجا بود که تا یک ماه هیچ اتفاق خاصی نیفتاد .هیچ فکر موفقیت امیزی به ذهنم خطور نکرد و هیچکس هم پیشنهاد حقوق بیشتری به من نداد .                        بعد از چهار هفته ناغافل فکری صد هزار دلاری به ذهنم رسید :این فکر خیلی ناگهانی به ذهن من خطور کرد یک کتاب نوشته بودم فکر کردم اگر چهار صد هزار نسخه از این کتاب را به قیمت بیست و پنج سنت بفروشم صاحب صد هزار دلار خواهم شد . این کتاب را قبل از اینکه درامد سالیانه صد هزار دلاری بخواهم نوشته بودم اما هیچ وقت به ذهنم خطور نکرده بود که چگونه میتوانم از ان صاحب صد هزار دلار شوم خلاصه هیچ عقیده خاصی هم برای فروش چهار صد هزار نسخه از ان نداشتم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۴
رزیتا زارع